سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

راوی :مجید کریمی

چه روزهای سختی بود.بدترین ساعات عمر ما زمانی بود که خبر رحلت حضرت امام(ره)پخش شد.کسی این خبر را باور نمیکرد.
من آن زمان در مقر تیپ سوم لشکر خوزستان بودم.با اینکه آماده باش بوداما از آنجا خودمان را به مرقد امام رساندیم.جمعیت انبوه عزادارانی که از شهرهای مختلف آمده بودند صحنه های عجیبی را در تاریخ انقلاب رقم می زد.
از سید خبر نداشتم.او در شهرستان بود.ما هم در کنار مزار امام راحل بودیم.دسته ای از بچه های بسیج و سپاه را دیدم که از دور به سمت محل مرقد می آمدند.
در جلوی جمعیت،جوانی روی دوش مردم قرار داشت.دیوانه وار شعار م داد:
                       خمینی خمینی    تو پیش حسینی(ع)
جمعیت به همراه او به سروسینه می زدند و شعار را تکرار میکردند.یک دفعه با تعجب به شخصی که روی دوش مردم قرار داشت خیره شدم.
خودش بود، سید مجتبی علمدار
حال خودش را نمی فهمید.آن قدر در فراق امام ناله زد که صدایش گرفته بود.
رنگ و روی پریده،موهای ژولیده و...نشان می داد که داغ امام چقدر برایش سنگین بوده.
به سراغ سید رفتم.همراه او چند روزی را در مرقد امام ماندیم.
خیلی از بچه های همراه ما به شهرهای خود برگشتند.اما سید همچنان در مرقد مانده بود.
علاقه عجیبی به امام داشت.کار او در آن مدت شده بود گریه.
از کنار مزار امام فقط برای رفع حاجت یا تجدید وضو جدا می شد.
غذای او در آن چند روز شده بود آب و بیسکوییت و...که من یا برخی از دوستان برایش می آوردیم.
فراموش نمی کنم شب هفت امام بود.دسته ای دیگر از رفقا از شمال آمده بودند.با همه رفقا در کنار سید جمع شدیم. همه ما نگران حال او بودیم.
وقتی بچه ها همه ساکت شدند رو به ما کرد و گفت:
((امشب شب بیعت با امام است.همه باید به امام قول بدهیم.باید عهد ببندیم که در راه ایشان محکم و استوار بمانیم.))
بعد هم درباره مقام معظم رهبری صحبت کرد.سید گفت:
((امروز کلام ایشان برای ما حجت است.نکنه از راه ولایت جداشویم.نکنه از مسیر امام و شهدا فاصله بگیریم.))
آن شب را خوب به یاد دارم. کنار سید،به جز من استاد صمدی آملی،آقای رضا اسدی و زنده یاد حسین عباسی و محمد اسماعیلی و چند نفری هم از بچه های بسیجی و پاسدار همدان و مشهد و اهواز حضور داشتند.
سید بعد از پایان صحبت ها از ما قول گرفت، اینکه هر سال برای تجدید پیمان با امام عزیز،در شب سالگرد ارتحال امام در همین مکان جمع شویم.
حتما" بیاییم و به امام گزارش بدهیم که در این یک سال چه کردیم.

بر گرفته از کتاب علمدار ،زندگینامه و خاطرات ذاکر شهید سید مجتبی علمدار



[ جمعه 91/3/12 ] [ 6:14 عصر ] [ دوستدار علمدار ]

نظر