سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

  به روایت خانواده شهید علمدار   

سید مجتبی پسر اول خانواده بود. خدا بعد از او دو پسر دیگر به نام های حسن و حسین و دو دختر به خانواده ما عطا کرد.
اما جایگاه مجتبی در خانواده اهمیت خاصی داشت . او پسری قوی و در عین حال مهربان بود.
در ایام تعطیلی به مغازه کفاشی می رفت و کمک پدر بود. هر زمان کسی کاری داشت به او کمک می کرد .
یک بار در حین بازی به زمین خورد. یک تکه شیشه تیز پشت کتف او را برید . خون به شدت جاری شد.
بچه ها همه ترسیدند و فرار کردند . اما مجتبی خم به ابرو نیاورد. از همان موقع مشخص بود که پسر خیلی توداری است .
از دوران بچگی با چند نوجوان خوب در محل رفیق شده بود. همیشه با آن ها بود. با هم مسجد می رفتند، بازی می کردندو...
دبستان را در مدرسه حشمت داوری ( شهدای بخش هشت ) گذراند. راهنمایی را به مدرسه مرداویج (شهید دانش) رفت.
این ایام مصادف با درگیریهای انقلاب بود. پدر نگران بود که دوستان ناباب برای فرزندش مشکلی ایجاد نکنند . او همیشه مانند یک دوست با فرزندش صحبت می کرد.
می گفت : « پسرم دوست واقعی کسی نیست که همیشه تو را می خنداند، بلکه دوست خوب باید مانند آیینه باشد . عیب و مشکلات تو را نیز به تو نشان دهد.»
قدرت بدنی ، اخلاق و درس خوب باعث شده بودکه دوستان زیادی در اطراف او جمع شوند.
بچه های محل می گفتند: « وقتی با هم به رود خانه تجن می رویم ، مجتبی یک باره به زیر آب می رود و بعد از چند لحظه با یک ماهی زنده برمی گردد! واقعاً هیچ کس جرئت و قدرت مجتبی را ندارد . » ایام انقلاب بود. در بسیاری از جوانان محل نیز انقلاب درونی صورت گرفت. مجتبی با اینکه فقط دوازده سال داشت اما همراه دوست همیشگی خود یحیی کاکویی در همه اجتماعات و تظاهرات شرکت می کرد.
از همان ایام کودکی و نوجوانی محبت اهل بیت (علیه السلام) در وجود او ریشه دوانده بود.
با پدر و یا دوستان در جلسات مختلفی که در سطح شهر تشکیل می شد شرکت می کرد.
مجتبی بسیار اهل شوخی و مزاح بود. یکی از دلایلی که باعث می شد بچه های محل و حتی بچه های فامیل جذب او شوند همین بود.

منبع:کتاب علمدار،زندگینامه و خاطرات ذاکر شهید سید مجتبی علمدار

 



[ یکشنبه 92/8/12 ] [ 10:33 صبح ] [ دوستدار علمدار ]

نظر