سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

     راوی:رضا علیپور

روزهای دوران آموزشی بسیار سخت بود. تعداد نفرات شرکت کننده بیشتر از ظرفیت دوره بود. بنابراین تدارکات بسیار ضعیف عمل می کرد . غذا کم بود. حتی نان هم به سختی پیدا می شد!

در مدت دوره آموزشی منجیل ، حسرت یک روز غذای سیر به دل ما مانده بود! با این حال شوق حضور در جبهه همه مشکلات را برطرف می کرد.

بعد از پایان دوره آموزشی ، نیروها برای اعزام به جبهه تقسیم شدند. بسیاری از نیروها علاقه داشتند که به جبهه جنوب بروند.

تشکیل تیپت  25کربلا شامل بسیجیان استانهای شمالی علاقه بچه ها را برای حضور در جنوب بیشتر کرده بود.

مجتبی به من گفت : « حالا که همه دوست دارند به جنوب بروند بیا ما به کردستان برویم ! »

بالاخره راهی کردستان شدیم . آن ایام مصادف بود با آغاز زمستان و پایان عملیات والفجر 4 بر روی ارتفاعات منطقه پنجوین .

نیروهای اعزامی از منجیل در یگان جندالله مریوان مستقر شدند. سپس تعدادی از آن ها به پایگاه ساوجی در پنجوین منتقل شدند.

شرایط کردستان بسیار عجیب بود. ما برای اولین بار به منطقه اعزام شده بودیم . بیشتر نیروهای ما شانزده یا هفده ساله بودند. ما باید مدتی بسیار طولانی در پاسگاه های مرزی یا بر روی ارتفاعات می ماندیم .

وقتی به پاسگاه می رفتیم تا حدود یک ماه به هیچ چیزی دسترسی نداشتیم . حتی رادیو هم آنجا نبود.

وقتی کسی مجروح یا مریض می شد تا چند روز وسیله ای برای انتقال او نبود.

                                                   ***

جاده ای در مسیر مریوان داشتیم که به محور جانوران معروف بود البته نام این مسیر بعدها تغییر کرد.

هر روز ساعت نه صبح نیروهای ارتش تأمین جاده[1] را انجام می دادند و ساعت پنج عصر تأمین جاده جمع می شد. و تا صبح فردا هیچ کس جرئت تردد در جاده نداشت.

چند نفر از بچه ها با یک خودرو از مریوان به سمت پایگاه در حرکت بودند. نزدیکی پایگاه خودروی آن ها پنچر می شود. همزمان با فرارسیدن ساعت پنج، تأمین جاده جمع شد. ما هم از آن ها خبری نداشتیم .

روز بعد وقتی سراغ جاده رفتیم با یک خودروی سوخته مواجه شدیم ! عصر روز قبل ، وقتی ساعت پنج فرارسید و تأمین جاده جمع شد، با شلیک یک گلوله آرپی جی خودرو منهدم شده بود.

دو پیکر سوخته در داخل ماشین مانده بود. که آن ها را به قرارگاه منتقل کردیم .

آری، وضعیت امنیت کردستان به این صورت بود. در چنین شرایط امنیتی سید مجتبی یکی از بهترین نیروهای پایگاه ما بود. روحیه مدیریتی سید از همان روزها به خوبی مشخص بود.

وقتی به اطراف پایگاه می رفتیم منطقه را به خوبی برای ما تشریح می کرد . نقاطی که ممکن بود دشمن از آن طریق نفوذ کند مشخص می کرد و...

حضور ما در کردستان تا اوایل سال1363  به طول انجامید . در آن مقطع بود که به جنوب اعزام شدیم و به لشکر 25 کربلا رفتیم .

سید مجتبی مدتی در گردان یا رسول (صلی الله وعلیه وآله) و سپس به گردان امام حسین (علیه السلام) و بعد به گردان مسلم رفت و تا پایان جنگ در همین گردان ماند.

   

 

 1. به قرار دادن نگهبان در طی مسیر تأمین جاده می گفتند.

 

منبع:کتاب علمدار




[ سه شنبه 92/8/14 ] [ 9:51 صبح ] [ دوستدار علمدار ]

نظر