سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

 

زکاتِ آبرو

|گفتاری از حجت‌الاسلام‌والمسلمین علیرضا پناهیان|

اگر آبرودارها فریاد می‌زدند...
مصائب فاطمیه از آن‌جایی آغاز شد که درب خانه‌ی امیرالمؤمین علیه‌السلام آتش گرفت. فاطمه‌ سلام‌الله‌علیها از حق علی دفاع کرد. دید که مردم توجهی به این کار نمی‌کنند. به مسجد رفت و بحث فدک را پیش کشید. خطبه‌ی قرائی قرائت کرد. فرمود چرا حق من را نگرفتید؟ بعد از آن روی خود را به طرف انصار برگرداند و فرمود: ای رؤسا! ای آبرودارها! ای اعضای این امت اسلامی! چرا از حق من چشم‌پوشی می‌کنید؟ چرا وقتی فریاد می‌زنم، کمکم نمی‌کنید؟

به بیان من، حرف حضرت این بود که ای آبرودارها! شما اگر هرکدام یک فریاد بزنید، حق دختر پیغمبر را می‌گیرید. چرا از آبرویتان مایه نمی‌گذارید؟ نوشته‌اند که در این هنگام، انصار همگی سرهایشان را پایین انداختند و هیچ کسی سرش را بلند نکرد. آرام آرام اشک می‌ریختند، دلشان برای دختر پیامبر می‌سوخت اما کمکی نکردند. آن کسی که این حق را از حضرت گرفته بود، وقتی دید اوضاع این‌گونه است، جرأت پیدا کرد و گفت که من که به تنهایی فدک را از تو نگرفته‌ام. تو با این مردم روبرو هستی. هرچه مردم بگویند همان است. فهمیده بود که فاطمه از سوی جامعه حمایت نمی‌شود. هیزم برداشتند و آمدند در خانه‌ی امیرالمؤمنین را هم آتش زدند. همه‌ی این اتفاقات افتاد، پهلوی فاطمه شکسته شد، به ساحت ایشان جسارت شد، چرا؟ اگر آبرودارها حاضر می‌شدند از آبرویشان برای خدا هزینه کنند، هیچ‌گاه این اتفاقات نمی‌افتاد.

آبروی نامشروع!
«آبرو و اعتبار اجتماعی» یکی از دارایی‌هایی است که خداوند متعال بین بندگان خود تقسیم می‌کند؛ مثل مال، قدرت بدنی و جمال که هرکدام از ارزاقی هستند که خداوند به بندگان خود می‌بخشد. در دین ما آبرو و عزت آن‌قدر اهمیت دارد که پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در خطبه‌ی شریف حجةالوداع فرمودند «انّ دماءکم و اموالکم حرام علیکم کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا»1 آبروی مؤمن مانند مال و جان او و مانند خانه‌ی کعبه، حرمت دارد و باید احترام آن رعایت شود.

یکی از سؤالات اساسی درباره‌ی آبرو این است که بدانیم این «آبرو» را چگونه و از چه طریقی به‌دست بیاوریم؟ طبیعی است که آبرو را خدا قسمت بندگانش می‌کند، اما گاهی اوقات عواملی را مقدر می‌کند که ما با انجام اعمالی این آبرو و عزت را کسب کنیم. امام صادق علیه‌السلام یک
  راه کسب آبرو و عزت را نشان می‌دهند و می‌فرمایند «حسن المعاشرة مع خلق الله تعالی فی غیر معصیة من مزید فضل الله»2 این فضل خداست که به یک کسی توفیق حسن معاشرت بدهد. حسن معاشرت خیلی موجب اعتبار آدم می‌شود.

اما بعضی‌ها سعی می‌کنند با یک نیت غلط، آبرو و عزت را به‌دست بیاورند که من اسم آن را «نیت نامشروع» یا «انگیزه‌ی غیر مخلصانه» می‌گذارم. امام صادق علیه‌السلام اوج انگیزه‌ی مخلصانه یا ریشه‌ی زیبای حسن معاشرت را که عامل اعتبار اجتماعی است این‌گونه بیان می‌کنند «و من کان خاضعاً لله فی السر، کان حسن المعاشرة فی العلانیة»3 یعنی کسی که در محیط نهان خود نسبت به پروردگارش خاضع باشد، خود به خود در ظاهرش هم حسن معاشرت با مردم خواهد داشت. این آدم دیگر نیاز ندارد برای مهربان بودن با دیگران ادا دربیاورد تا این‌که نیت‌های جاه‌طلبانه‌ای پشت سر این کارش قرار بگیرد.

وقتی دعا بی‌اثر می‌شود...
حضرت در ادامه می‌فرمایند «عاشر الخلق لله»4 با مردم به خاطر خدا معاشرت کنید. شما وقتی با یک بچه‌ای در کوچه و خیابان برخورد می‌کنی و می‌خواهی چیزی را به او تذکر بدهی، اگر بچه تنها باشد یک جور برخورد می‌کنی و ممکن است که سر او داد هم بزنی. وقتی هم که بدانی بزرگتر او در آن‌جا حضور دارد جور دیگری با او حرف می‌زنی. آن وقت است که خیلی آرام به او می‌گویی: کوچولو! چرا این کار را می‌کنی؟ مواظب هستی که خیلی آرام با او برخورد کنی. در معاشرت با مردم هم وقتی شما در نهان خود متوجه به این مسأله باشی که مردم مخلوق خدا هستند و او مراقب ایشان است و شما هم در نهان خود نسبت به پروردگارتان متواضع باشید، آن وقت خود به خود با حسن معاشرت با آنها برخورد می‌کنی. نه این‌که با آنها خوب رفتار کنی تا کسب آبرو کنی.

حسن معاشرت نباید با نیت کسب اعتبار و آبرو و با انگیزه‌ی «حب جاه» صورت بگیرد. حضرت در ادامه‌ی سخنشان می‌فرمایند «و لا تعاشرهم لنصیبک من الدنیا و لطلب الجاه و الریاء و السمعه»5 با مردم به خاطر جاه‌طلبی خودت معاشرت نکن. با نیت نامشروع سراغ کسب آبرو نرو. تو نهان خودت را نسبت به پروردگار خاضع کن، خداوند هر چه صلاح بداند به تو خواهد داد. تو دنبال کسب اعتبار نباش. اگر حب جاه در کسی وجود داشته باشد و به این خاطر به دنبال حسن معاشرت برود، آن حب جاه، زمینه‌ساز نفاق در او می‌شود. پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرمایند «حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ ینْبِتُ النِّفاقَ فِی الْقَلْبِ، کَما ینْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ»6 چه جوری وقتی آب بریزی در یک زمینی که دانه‌ای در آن باشد، این دانه رشد می‌کند؟ دانه‌ی نفاق در دل همه هست. حب جاه، آبی است که به این دانه می‌دهی و باعث می‌شود تا در دل تو نفاق رشد کند. تو دوست داری اعتبار پیدا کنی، اما کم‌کم منافق می‌شوی! آن وقت هرچه هم بنشینی و دعا کنی که خدایا مرا جزو منافقان قرار ندهی، اثر نمی‌کند؛ چرا؟ چون تو با حب جاه به بذر نفاق درونت آب داده‌ای.

  «آبرو» جایی بین حق و باطل نهفته است!
بعضی‌ها نه تنها از حسن معاشرت، نیت نامشروعی دارند، بلکه از راه نامشروع هم به دنبال کسب آبرو هستند. شاید شما بپرسید مگر کسب آبرو هم راه نامشروعی دارد؟ برای شما کسب مال از راه نامشروع معنای مشخصی دارد؛ یعنی معامله‌ی حلالی انجام نگرفته باشد. اما به‌دست آوردن اعتبار از راه نامشروع چگونه ممکن است؟ اگر شما ببینی که حقی در جایی مظلوم واقع شده و باطلی در جایی دارد ظلم می‌کند، آن وقت به خاطر این‌که بین مردم محبوب شوی، بیایی میانه‌ی آن دو را بگیری. حق را رها کنی و بین حق و باطل میانه بگیری. کاری که خیلی به آدم اعتبار می‌دهد! البته منظور از میانه‌گرفتن در این‌جا، میانه‌گرفتن میان یک زن و شوهر یا میان اختلافات رایج بین مردم نیست. بلکه میانه گرفتن بین حق و باطل است.

مصداق بارز میانه‌ی حق و باطل را گرفتن کجاست؟ آن‌جایی که ابوموسی اشعری در نزاع علی بن ابی‌طالب و معاویه، می‌خواهد میانه بگیرد. ابوموسی در آن‌جا با «نه معاویه، نه علی» گفتن، کسب اعتبار کرد. مردم از جنگ خسته شده بودند، دنبال راه‌حلی می‌گشتند تا مذاکره و ترک جنگ را به علی تحمیل کنند. سراغ ابوموسی رفتند. چرا ابوموسی؟ چون می‌گفتند آدم معتدلی است. چه اشتباه بزرگی است که تعادل را به میانه گرفتن بین حق و باطل ترجمه می‌کنند. و این ترجمه‌ی اشتباه چقدر اعتبارآور است! این‌که وقتی می‌بینی حقی در مقابل چشمانت ضایع می‌شود و به روی خودت هم نیاوری. خیلی خود را برای آن به زحمت نیندازی، کسب اعتبار می‌کنی. همه می‌گویند فلانی چقدر عاقل است که محتاط برخورد می‌کند و خودش را برای هیچ مسأله‌ای نمی‌کُشد! در زندگی فردی و اجتماعی خودمان هم مثال‌های زیادی از این مسأله می‌توانیم پیدا کنیم.

راه دیگر اعتباریابی این است که به طور کامل از حق طرفداری نکنی و علیه باطل، محکم نایستی. این اعتبار، هم طریقش و هم خودش از اساس نامشروع است. در قرآن کریم تندترین برخوردها نسبت به گروه‌هایی که به دنبال اعتبار نامشروع رفته‌اند شده است؛ چگونه؟ «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا»7 آنهایی که با کافران رابطه‌ی خوبی دارند، خداوند می‌فرماید تو می‌روی پیش کافران تا آنها تو را تأیید کنند و از تأیید آنها اعتبار پیدا کنی؟ و مؤمنین را رها می‌کنی؟

شکست فرمانده بعثی از یک اسیر!
سیدالاسرا و سید آزادگان ما که آقای ابوترابی بزرگوار هستند، حماسه‌ی عجیبی را در دوران اسارت خود آفریدند. ایشان وقتی در اردوگاه بودند از طرف صلیب سرخ آمدند از ایشان پرسیدند که شما را در این‌جا شکنجه می‌کنند؟ همه‌ی نگاه‌ها در اردوگاه به طرف ایشان نشانه رفت. ایشان جوابی نداد. مأمور صلیب سرخ دوباره پرسید که آقا، شما ظاهراً ارشد اردوگاه هستید؛ آیا شما را شکنجه می‌کنند؟ سید باز هم جواب نداد. مأمور صلیب سرخ که جوابی نشنید باز پرسید پس شما را شکنجه نمی‌کنند؟ و باز جوابی نشنید. مأمور از اردوگاه رفت و نوشت که در این‌جا خبر خاصی نیست.
فرمانده پادگان، آقای ابوترابی را به اتاق برد و گفت: تو از ما نمی‌ترسی، تو از همه بیشتر کتک خوردی. چرا به اینها نگفتی که ما شکنجه‌ات کردیم؟ آقا پسر آقای ابوترابی به بنده می‌گفتند که من جای میخ‌هایی را که در دوران اسارت بر سر پدرم زده بودند دیده بودم. آقای ابوترابی برمی‌گردد به فرمانده پادگان عراقی می‌گوید: ما دو تا مؤمن هستیم، با هم درگیر شدیم، دو تا مؤمن هیچ وقت شکایت پیش کافران نمی‌برند. تعریف می‌کنند که این فرمانده کلاهش را زد زمین و گفت: من نوکر تو هستم. آقای ابوترابی با این کارش آن بعثی را کشید پایین. یعنی حتی این‌قدر هم برای کافران ارزش قائل نبود. وقتی ما چنین الگو و اسوه‌هایی داریم، چرا نیامدیم آنها را به مردم مسلمان جهان اسلام معرفی کنیم تا بدانند که امام چه سربازانی تربیت کرده و بفهمند که چگونه باید جلوی استکبار ایستاد.

حالا شما ببینید آن کسانی را که خوشحال می‌شوند که نهادهای استکباری از آنها راضی باشند چه عاقبت بدی در انتظار آنها است. مگر آن‌که کرم خدا شامل حال آنها بشود که البته ما نمی‌توانیم از کرم خدا ناامید بشویم. آنها کسانی هستند که مزه و طعم عزیز شدن نزد کافران در کامشان شیرین‌تر از عزیز شدن پیش مؤمنان است. نفاق این‌گونه انسان را کور می‌کند، مست می‌کند و می‌کشد. البته گرفتار نشدن به این بلیه ساده هم نیست. سختی دارد. باید تمسخر کردن‌ها و زخم‌زبان‌های اطرافیان که شما را به تندروی و سخت‌گیری متهم می‌کنند و می‌خواهند مجبورتان کنند تا از حق کوتاه بیایی و به اصطلاح خودشان متعادل شوی را به جان بخری.

زکات آبرویت را چه کردی؟
اما این آبرویی که خداوند به بنده‌اش داده آیا مورد سؤال واقع نمی‌شود؟ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند «ان الله تعالی لیسئل العبد فی جاهه کما یسئل فی ماله»8 روز قیامت از شما می‌پرسند که ما به تو آبرو دادیم. آن را در چه راهی صرف کردی؟ حاضر شدی آبرویت را برای چه کسی بدهی؟ ما هر چه به تو دادیم از تو زکات می‌گیریم. زکات آبرویت را چه کردی؟ آیا حاضر شدی آن را برای دفاع از یک مظلوم خرج کنی؟ آیا حاضر شدی با آبرویت دل شکسته‌ای را به‌دست بیاوری؟ آیا حاضر شدی آبرویت را برای بنده‌ی مؤمن من بدهی؟ خرج کردن آبرو خیلی سخت است. ما در طول تاریخ آن‌قدر انسان‌های مخلص داشته‌ایم که تا وقتی اعتباری نداشتند، این خلوصشان ادامه داشته، اما وقتی اعتبار پیدا کردند دیگر حاضر نشدند آن را برای خدا خرج کنند.

خداوند از بی‌احترامی به بنده‌ی مؤمنش به راحتی نمی‌گذرد. در مستدرک‌الوسائل آمده است که دو نفر که یکی را عقرب و دیگری را که مار نیش زده بود نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آوردند. حضرت برای آنها توضیحاتی دادند و سپس فرمودند که اینها نمی‌میرند اما از درد هم نجات پیدا نمی‌کنند. آنها رفتند. بعد از دو ماه حضرت آن کسی را که عقرب نیشش زده بود دیدند. به او فرمودند می‌دانی حکمت این اتفاق چه بود؟ گفت آقا نمی‌دانم. ولی دارم از درد بیچاره می‌شوم. حضرت فرمودند یادت هست در یک جلسه‌ای کسی به سلمان یک طعنه‌ای زد، به خاطر این‌که او دوست ماست و تو حرف او را رد نکردی؟ از او هیچ دفاعی نکردی؟ در حالی که اگر از او دفاع می‌کردی نه به مالت و نه به جانت و نه به فرزندانت آسیبی نمی‌رسید. فقط رودربایستی کردی که گفتی من اگر از سلمان دفاع کنم، میانه‌ام با رفیقم به هم می‌خورد. خدا این عقرب را مأمور کرد تا تو را بگزد و تو دو ماه از درد به خودت بپیچی تا اگر در وقت دیگری، کسی به دوستان ما، حرف بی‌خودی زد تو ساکت نباشی و در مقابل او بایستی.

راه نجات از مهلکه‌ی آبرو!
جامعه‌ای که به دنبال یاری امام زمان عجل‌الله تعالی‌فرجه‌الشریف است، جامعه‌ای است که به خاطر حب جاه و حفظ آبرو از دفاع از اولیای خدا کوتاه نمی‌آید. بگذارید در همه‌جا شما را به دفاع از حق متهم کنند. شما با منطق صحیح مقابل باطل بایستید و آبروی سخن غلط را ببرید. قربانی کردن آبرو در راه خدا برای دفاع از حرف حق و ایستادن مقابل حرف ظالمانه در زندگی فردی و اجتماعی یکی از وظایفی است که جامعه‌ی ما را شبیه قله‌های نوری می‌کند که مصداق واقعی «کالجبل‌الراسخ»9 و آماده‌ی یاری حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه هست.
حضرت امام رحمه‌الله در اوایل انقلاب، هنگامی که در کوران حوادث آن دوران بیانیه‌های زیادی صادر می‌کردند و دیگر به یک رجل سیاسی تبدیل شده بودند مورد اعتراض یک روحانی معلوم‌الحال در تهران قرار گرفتند که به ایشان نوشته بود که شما مرجع هستید و یک مرجع نباید این‌قدر در مسائل سیاسی دخالت کند. حضرت امام رحمه‌الله فرمودند من کسی نیستم که دنبال اعتبار مرجعیت و مسائل این‌چنینی باشم تا به این خاطر از تکالیفم کوتاه بیایم.

برای این‌که ما بتوانیم از قید این اعتبارهای کاذب رها شویم باید به درس‌ها و رنج‌هایی که در دل تاریخ قرار دارد توجه کنیم. ما با توجه به یک آیه‌ی شریفه می‌توانیم از این مهلکه نجات پیدا کنیم. خداوند متعال در آیه‌ی 54 سوره‌ی مائده می‌فرماید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»10 خداوند خطاب به مؤمنین می‌فرماید اگر شما خوب پای دین نایستید و خوب از دین دفاع نکنید، من قوم دیگری را جای شما می‌آورم که آنها را دوست دارم و آنها هم مرا دوست دارند و آنها به مؤمنین متواضع و در برابر کافران سرسخت هستند. همه‌ی این ویژگی‌ها را دارند در حالی که «لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» از سرزنش هیچ ملامت‌گری در راه خدا نمی‌ترسند. خیلی‌ها می‌گویند ما تا جایی حاضریم جهاد کنیم و در راه خدا قدم برداریم که به اعتبار اجتماعی ما لطمه‌ای وارد نشود. اما علامه طباطبائی می‌فرمایند که این آیه مربوط به وضعیت ایرانی‌ها در آخرالزمان است. می‌گویند اصحابی که کنار رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم نشسته بودند هرکدام گفتند که منظور از این قوم، قوم ما است. سلمان ساکت بود. حضرت فرمودند که این قوم، قوم سلمان است. در خود آیه عبارت «سوف» آمده یعنی به زودی این اتفاق خواهد افتاد. بنابراین ظن قوی وجود دارد که ایرانی‌های مقدمه‌ساز ظهور، مصداق این آیه هستند. کسانی که از هزینه کردن آبروی خود برای احقاق حق از سرزنش ملامت‌گران ابایی ندارند.

پی‌نوشت‌ها:
1. خطبه‌ی قرائت شده توسط رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه و آله و سلم در حجةالوداع / اى مردم! خون‌ها و اموال و آبروى شما بر یکدیگر محترم است مانند احترام امروز و این ماه (ذى‌الحجه) و این شهر (مکه)
2. بحارالانوار، ج 74، ص 160 / خوش برخوردی با خلق خدا (در غیر گناه) فضل خداست.
3. آن کس که قلبش را به خدا سپرده و در برابر او خضوع و خشوع داشته باشد در آداب معاشرت در زندگى با مردم نیز موفق و سعادتمند است.
4. با مردم براى خدا معاشرت کن.
5. نکند معاشرت نیکوی تو با مردم، به جهت کسب جاه و شهرت و بهره‌گیری از دنیا باشد.
6. تنبیه الخواطر، ص 264؛ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: علاقه نسبت به ریاست و ثروت سبب روئیدن نفاق در قلب و درون خواهد شد، همان‌طوری که آب و باران سبب روئیدن سبزیجات می‌باشند.
7. سوره‌ی مبارکه‌ی نساء، آیه‌ی 139
همانها که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود انتخاب می‌کنند. آیا عزّت و آبرو نزد آنان می‌جویند؟ با این‌که همه‌ی عزّت‌ها از آن خداست؟!
8. مستدرک الوسائل، ج2، ص 411
«ان الله تعالی لیسئل العبد فی جاهه کما یسئل فی ماله، فیقول: یا عبدی، رزقک جاهاً فهل اعنت به مظلوماً أو اعنت به ملهوفاً؟» / همانا خداوند از آبروی بنده‌اش سؤال می‌کند، چنان‌که از مالش پرسش خواهد نمود. پس می‌فرماید: ای بنده‌ی مؤمن، آبرو و اعتبار را من به تودادم، آیا با آن مظلومی ‌را یاری و یا گرفتاری و درمانده‌ای را فریادرسی نمودی؟
9. امیر المؤمنین علیه‌السلام فرمودند «المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف» / مؤمن مانند کوهی استوار و برافراشته است که بادها و طوفان‌ها نتوانند او را از جای خود به حرکت درآورند.
10. سوره‌ی مبارکه‌ی مائده، آیه‌ی 54
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، ( به خدا زیانی نمی‌رساند) خداوند جمعیّتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنان ( نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آنها در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامت‌گری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می‌دهد و (فضل) خدا وسیع و خداوند داناست.

 



[ یکشنبه 91/2/10 ] [ 2:43 عصر ] [ دوستدار علمدار ]

نظر