شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ ايشان انگشتري داشتند که خيلي برايش عزيز بود. مي گفت اين انگشتر را يکي از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ايشان کرده و در همان لحظه شهيد شده است. ايشان وقتي به آبادان براي مأموريت مي رود، اين انگشتر را بالاي طاقچه حمام جا مي گذرد و دربازگشت به ساري يادش مي افتد که انگشتر بالاي طاقچة حمام جا مانده است. وقتي آمد خيلي ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اينقدر دلگيري؟ گفت:
گفت: وا.. انگشترِ بهترين عزيزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بيفتد و گم شود واقعاً سنگين تمام مي شود.گفت: بيا امشب دوتايي زيارت عاشورا و دعاي توسل بخوانيم شايد اين انگشتر گم نشود يا از آن بالا نيفتد.جالب اينجا بود که ما زيارت عاشورا را خوانديم و راز و نيازکرديم و خوابيديم. صبح که بلند شديم ديديم انگشتر روي مفاتيج الجنان است.
اصلاً باورمان نمي شد همان انگشتري که در آبادان توي حمام جا گذاشته بود روي مفاتيج الجنان بالاي سرما باشد .*شهيد علمدار از زبان همسرشان*
سخته باورش
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top