شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ يک روز هنگام توزيع غذا، دشمن آتش زيادي بر سر ما مي ريخت، تا جايي که بعضي از بچه ها گفتند: «در اين آتش، چه طور غذا را به خط ببريم؟» محمد بلند شد و در آن شدت آتش، غذاها را با موتور به چادرهاي جلو رساند. وقتي برمي گشت، غذايي براي خودش باقي نمانده بود. محمد بعد از خوردن تکه ناني، از بچه ها خداحافظي کرد و گفت: «بچه ها! من ديگر فردا ميان شما نيستم، مرا حلال کنيد».
سپس دست و پاي خود را حنا بست، ساعت 4 صبح بلند شد و نماز خواند و به ديدباني رفت و لحظه اي بعد به شهادت نايل شد. *شهيد محمد امين پور*
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top