با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+*مردم مدينه علي را تنها گذاشتند،فاطمه جان ما نه سلمانيم نه ابودر و نه مقداد و عمار،ولي مادر جان ،نمي گذاريم فرزندت سيد علي تنها بماند،مادر جان براي رو سفيدي ما دعا کنيد*
+فروردين 1360 بود که سوار بر موتور تريل به امامزاده عباس رفتم؛ آنجا صحنه بسيار فجيعي مشاهده کردم؛ عناصر لشکر 10 زرهي دشمن، در روز اول عمليات بعد از تصرف مجدد امامزاده عباس تعدادي از بسيجيهاي ما را که اسير گرفته و به روش سفاکانهاي به شهادت رسانده بودند.
بعثيها دستهاي آن اسيران بيدفاع را از پشت بسته بوده و سرهايشان را در وضعيت سجده روي زمين قرار داده بودند؛ بعد هم تانکهايشان را آورده و سرهاي بچههاي اسير ما را زير شني آن تانکها له کرده بودند. باور کنيد تا زنده هستم تصوير دلخراش سرهاي له شدهي آن بچهها که صورتشان همسطح زمين پوشيده از خاک نرم بيابان شده بود، در نظرم مجسم است. - دوستدار شهيد علمدار
از نظر تعداد اين شهدا حدود 10 ـ 15 نفري ميشدند؛ بلافاصله اجسادشان را جمعآوري کرديم و دستور دادم سريع آنها را به عقب منتقل کنند. - دوستدار شهيد علمدار
سلام ميثم جان،دست رو دلم نزار،حال دلم خوب نيست،برام دعا کن،نميدونم شايد من با کارام با شهدا قهر کردم يا باعث ناراحتيشون شدم که ديگه منو لايق نميدونن - دوستدار شهيد علمدار
+نفيسه چشم از چشم عليرضا برنمي داشت
عليرضا يک ريز داشت سفارش مي کرد
اما نفيسه ساکت ساکت بود
شايد عليرضا انتظار داشت يکي از اين حرفها را از نفيسه بشنود،
آخه ما رو به کي ميسپاري؟
کاش يه سري به سر و روي خونه ميکشيدي بعد مي رفتي!
زود به زود برام نامه بنويس،
در اولين فرصت برگرد مرخصي.."
صداي سوت قطار به نشانه حرکت بلند شد،
و عليرضا نگران از اينهمه سکوت نفيسه بود،
+بعد از شهادت حاج ابراهيم همت، تصوير وي روي ديوار ساختمان فرماندهي لشکر 27 محمدرسولالله(ص) نقاشي ميشود؛ حاج عباس کريمي در تابستان 1363 در پادگان دوکوهه روبروي ساختمان فرماندهي لشکر 27 محمدرسولالله(ص) با بسيجيان ميايستد و عکس يادگاري ميگيرد؛ اين عکس يادگاري حاجعباس در کنار تصوير نقاشي شده شهيد همت قرار ميگيرد، جاي خالي که انگار متتظر حاج عباس است. و چند ماه بعد، نقاشي خود حاج عباس، در کنار
خوشا به سعادتتون،هنوز شهدا من رو سياه رو نطلبيدن،دعا کنيد براي دلم - دوستدار شهيد علمدار
بالاخره شهدا دعوتشون کرده که رفتن ديگه،ان شاءالله بتونيم ادامه دهنده راه شهدا باشيم و خدا ما رو هم مثل شهدا براي خودش بخره و زندگيمون ختم به شهادت بشه - دوستدار شهيد علمدار
+*زليخا*:چشمي که يوسف نبيند ميخواهم چکار
ما سالهاست با چشماني به ظاهر بينا يوسف زهرا را نمي بينم
سالهاست که در خواب غفلتيم
*يا صاحب الزمان*
ببخش ما را
همه را مي بينيم ولي تو را که بايد ببينيم نمي بينيم
*يوسف زهرا*
ببخش اين همه قصورمان را
+بعد از 16 سال جنازه اش رو آوردند.
خودم(راوي) توي گلزار شهداي قم دفنش کردم
عمليات کربلاي4 با بدن مجروح اسير شد.
يرده بودنش بيمارستان بغداد.
همونجا شهيد شده بود،با لب تشنه.
بعد اين همه سال هنوز سالم بود.
سر،صورت و محاسن از همه جا تازه تر.
ياد شباي جبهه و گردان تخريب افتادم.
بلند مي شد لامپ سنگر رو شل مي کرد،همه جا که تاريک مي شد شروع مي کرد به خوندن:
((حسينم وا حسينا))
مي شد باني روضه امام حسين(ع).
آخر مجلس هم که همه اشکاشون رو با چفيه پاک مي کردند محمدرضا اشکاش رو مي ماليد به صورتش.
دليل تازگي صورت و محاسنش بعد 16 سال همين بود اثر اشک امام حسين(ع) - دوستدار شهيد علمدار
+مي خواستم برم کربلا زيارت امام حسين(ع).
همسرم سه ماهه حامله بود.
التماس و اصرار که منو هم ببر؛مشکلي پيش نمي آيد.
هر جوري بود راضيم کرد.
با خودم بردمش،اما سختي سفر به شدت مريضش کرد.
وقتي رسيديم کربلا،اول بردمش دکتر.
دکتر گفت:احتمالا" جنين مرده،اگه زنده هم باشه اميدي نيست چون علائم حياتي نداره.
وقتي برگشتيم مسافرخونه،خانم گفت:من اين داروها رو نميخورم،بريم حرم.
هر جور که ميتوني منو برسون به ضريح آقا.
زير بغلهاش رو گرفتم وبردمش کنار ضريح.
تنهاش گذاشتم و رفتم يه گوشه اي واسه زيارت.
با حال عجيبي شروع کرد به زيارت. - دوستدار شهيد علمدار
بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در حرم.
صبح براي نماز بيدارش کردم،با خوشحالي بلند شد و گفت:
چه خواب شيريني بود.الان ديگه مريضي ندارم.
بعد هم گفت:توي خواب خانمي رو ديدم که نقاب به صورتش بود،يه بچه زيبا رو گذاشت توي آغوشم.
بردمش پيش همون پزشک.
20دقيقه اي معاينه اش کرد.
آخرش هم با تعجب گفت:يعني چي؟موضوع چيه؟ديروز اين بچه مرده بود، - دوستدار شهيد علمدار