سردار شهید علمدار، تجلی بصیرت و ایثار
من المومنین رجال صدقواماعاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظرومابدّلوا تبدیلاً-قرآن مجید
11دی 1345روزی است که سید دیده به جهان گشود، 19سال بعد در همین روز یعنی 11دی 1364روزی است که زخم عشق به تن نشاند و 14سال بعد باز هم در همین روز یعنی 11دی 1375(30سالگی)روزی است که پروازکنان به معراج عشق شتافت و همچون دوستان شهیدش در جوار رحمت الهی آرام گرفت!
جالب اینجاست که تجمیع اتفاقات برای ایشان در دی ماه همچنان ادامه دارد، یعنی دی ماه 1370 ماهی است که علمدار عزیز متاهل شده و دی ماه 1371 ماهی است که با تولد زهرا، پدر می شود!
اما از این محاسبات و مناسبت ها که بگذرم و از آنها فقط بهانه ای بسازم تا به شخصیت و ابعاد وجودی شهید عزیز علمدار بپردازم، واقعاً مرددم که چگونه و با چه مهارتی در این اقیانوس ایثار شنا کرده و یا به چه آدابی از این کمپانی عشق یاد کنم؟!
حالا حقیر بر سر دوراهی تردید هاج و واج مانده ام و فکورانه از خویش می پرسم که آیا می توانم یا نمی توانم از این گلشن خوبی ها گلچین کنم؟! نمی دانم آیا واقعاً می توانم سید مجتبی را بنویسم یا خیر؟! نمی دانم آیا می توانم او را از هزارتوی اخلاص بیرون کشیده و متجلی کنم یا خیر؟! نمی دانم آیا می توانم سید عزیز را در ویترین دیده ها به نمایش بگذارم یا خیر؟! سالها بودن با او را درک کردم اما احساس می کنم که حتی ثانیه ای او را درک نکرده ام! با اینکه این همه مدت در کنارش بوده ام اما به درونش راه نیافته ام! تازه فهمیدم که او هرگز به خلوتخانه اش اذن دخولم نداد! تنها، آرام، مخفیانه و یک تنه به سفر معنوی می رفت و سیر الی الله می کرد!
با خود می گویم مگر می شود به همین آسانی ها در باره کسی نوشت که فنا فی الله بود و خود را هیچ می پنداشت و جز خدا را نمی دید؟! کسی که همه چیزش برای خدا بود، همه کسش خدا بود، زندگی اش تجلی عبادالله بود، از ناسوت نظر به لاهوت داشت و در ملکوت بیتوته می کرد، محو جبروت الهی بود و بوی هبوط می داد، نردبان اعتلای معنویش عشق بود و برای وصال حق میانبر می زد تا هر چه زودتر به وجه الله نظر افکند و به جوار رحمتش نایل گردد!
عابدی که سیر و سلوک زاهدانه اش در تهجد شبانه اتفاق می افتاد و دلاوری که روزها چون شیر حق، میدان دار میادین رزم بود، تا آنجا که به صراحت می توان گفت که علمدار ما، زیباترین مصداق تفکر دینی و عمل ایمانی بود و بی ادعاتر از همه، طلایه دار حرکتهایی بود که حقیقتاً تداعی علمدار کربلا، تجلی وفا، آئینه بصیرت دینی، یعنی حضرت عباس(ع) بود!
شخصیت سید مجتبی هزار دریچه داشت هر دریچه هزار منظر و ما از هر منظری که ورود کنیم مقیم پهن دشتی از اندبشه های الهی و ابعاد انسانی و اخلاقی شهید می شویم که هر چه در آن بیشتر می خرامیم، تشنگی و عطش ما دوچندان می گردد!
سردار پاسدار،رزمنده دفاع مقدس، جانباز شیمیایی، مداح اهل بیت، بنیانگذار و مدیر تشکل رهروان امام خمینی(ره) و دهها عنوان ریز و درشت دیگر را به شهید علمدار اطلاق می کردند، اما اینها او را ارضاء نمی کرد و او دنبال گمشده دیگری بود تا وصال میسور گردد و آن قطع یقین همین شهادتی بود که نمی دانم او دنبال آن بود یا آن، او را دنبال می کرد و یا اینکه در رقص عرفانی و حماسی شب وداع، هر دو همدیگر را تعقیب می کردند!
شهید علمدار در نهایت بصیرت، مستحکم ترین اعتقاد و التزام را به ولایت مطلقه فقیه داشت و تنها و تنها گوش به فرمان ولایت داشته و گامی جدای از ولی امر مسلمین برنمی داشت، خط او خط ولایت بود، کلام او کلام ولایت بود، درد او درد ولایت بود، نگاه او وقف نگاه ولایت بود، مبداء و مقصدش ولایت بود، خانه اش خیمه ولایت بود، عشق او ولایت بود، جبهه اش دفاع از ولایت بود، زیارتگاهش معبد ولایت بود و در یک کلام شهید علمدار ذوب در ولایت بود!
سید آنچنان زندگی می کرد که گویا در همین دنیا، به بهشت رسیده است و فراز و فرود ایمانی و الهی و آسمانی و وحیانی او، حیرت انگیز بود و واقعاً زندگی با شهید سید مجتبی، تجربه زندگی با یک بهشت آشیان بود و تمام حسرت امثال من از این است که رفقای نیمه راه خوبانیم و فقط بدرقه کنندگان آنهائیم و همراهی شان نمی کنیم!
سید مجتبی بطور همزمان هم سیره عرفانی و عبادی داشت و هم زندگی سیاسی و اجتماعی را تجربه می کرد و در یکی از جلوه ها، تشکل مذهبی و اهل بیتی رهروان امام خمینی(ره) را راه انداخت تا بتواند با بحران معنویتی که جوانان را بواسطه تهاجم فرهنگی تهدید می کرد، مبارزه ای فراگیر کند و با سلاح دعا و مناجات، نه تنها از تلفات این تهاجم نرم بکاهد، بلکه از آنان سربازانی بسازد که به مقابله با مهاجمان فرهنگی بپردازند و بیت الزهرا(س) ساری ماحصل این اندیشه دینی-سیاسی شهید علمدار است!مسجد جامع و حسینیه امامزاده یحیی ساری و خانه های مومنان شهر گواه صادقی بر این نقش آفرینی هاست!
شهید علمدار هم به معنویت فردی خود توجه کافی داشت و هم در جهت معنوی کردن جامعه و ترجیحاً جوانان این مرز و بوم سنگ تمام می گذاشت و از این رو مجالس عزاداری و دعایی که شهید علمدار برپا می کرد، دارای ویژگی های استثنائی بود، مردم از این مجلس، حاجت می گرفتند، خانواده های بسیار زیادی برای میزبانی این مجلس، در صف نوبت طولانی آن قرار داشته و چشم انتظاری می کشیدند، این مجلس، پر از دلهای شکسته بود و صدای دل انگیز و همیشه خسته اما نافذ شهید علمدار، روح خستگان شام وصل را نوازش می داد و کاروان دلدادگان را آهسته آهسته به دلدار نزدیک می کرد، اما تقدیر بر این بود که او خود زودتر از همه به دیدار یار بشتابد!
اگر چه علمدارها آسمان پیمایی را بر زمین نوردی ترجیح داده و ما را رها کرده و دل به وادی وصل می سپارند، اما مهم تر از جسمشان، اندیشه هایی است که از خود بجا می گذارند تا برای همیشه چراغ راه همرهان بوده و زمینیان و جاماندگان از کاروان عشق را برای همنشینی با خالق فراخوان کنند!
ولایت پذیری و ولایتمداری، دشمن شناسی و استکبار ستیزی، بصیرت دینی و سیاسی، پاکی و طهارت و تهذیب، معنویت گرائی و اخلاق محوری، عشق به اهل بیت(س)، حضور در صحنه، صراحت مواضع، شجاعت در عمل، درایت و دوراندیشی، مهرورزی به مردم، جوانگرائی، از خود مایه گذاشتن، مشکل گشائی و گره گشائی ار کارفروبسته دیگران، سلامت اعتقادی، رفتار انسانی، اخلاق اسلامی، روابط عاطفی، خدمت به همنوعان، ترویج فرهنگ دینی و ادای فریضه امر به معروف و نهی از منکر و دهها صفت حسنه دیگر، میراث معنوی شهید علمدار و همه همراهان و همسنگران و همفکران ایشان، وارثان این اندیشه ها و مرامهای الهیِ منبعث از اسلام ناب محمدی اند!
در پایان امیدوارم که جامعه و بالاخص جوانان و نوجوانان قدردان این شهدای بزرگ و فداکاری باشند که چون شمع سوختند تا به جامعه امروز و نسلهای بعد، روشنائی و گرما بخشیده و تاریکهای آینده را تابناک و درخشان سازند.
روحش شاد، یادش گرامی، نامش ماندگار، مرامش پایدار و راه او پررهرو باد!
صادقعلی رنجبر
[ دوشنبه 91/3/1 ] [ 11:1 صبح ] [ دوستدار علمدار ]