هدیه ای بدون هیچ چشم داشتی ...
طلاهایش را که داد، از در ستاد پشتیبانی جنگ بیرون رفت
جوان داد زد : خانوم رسید طلا ها !!
خندید و گفت : من برای پسرم هم رسید نگرفتم
[ شنبه 91/6/4 ] [ 1:0 عصر ] [ دوستدار علمدار ]
دوستدار علمدار
|
هدیه ای بدون هیچ چشم داشتی ... طلاهایش را که داد، از در ستاد پشتیبانی جنگ بیرون رفت جوان داد زد : خانوم رسید طلا ها !! خندید و گفت : من برای پسرم هم رسید نگرفتم
[ شنبه 91/6/4 ] [ 1:0 عصر ] [ دوستدار علمدار ] |
|
[ طراحان قالب :
مرکز فرهنگی صالحون -
علمدار گراف ] |