
آن روزها که مایحتاج عمومی کم شده بود با کمک دوستانش فروشگاه تعاونی توی محل به راه انداخت که اجناسش حداقل قیمتها را داشت. مرغ را مستقیم از مرغداریها میخرید و میآورد برای مردم و با کمترین قیمت میفروخت. میخواست با گرانفروشی مبارزه کند و مردم سختی نکشند.
"مرتضی بیگمحمدی" از امدادگران دوران دفاع مقدس اول آذرماه سال 1337 در منطقه مهرآباد تهران به دنیا آمد. کوچک بود که در حاشیه روزنامه خطاطی میکرد. گاهی روی کاغذ شطرنجی نقاشی میکشید. یک بار تصویر خودش را کشیده بود، اطرافیانش باور نمیکردند که به این قشنگی نقاشی کشیده باشد. دیپلم را از مدرسه «نظام مافی» تهران در رشته علوم تجربی گرفت.
سال 57 سرباز بود که به فرمان حضرت امام و با شروع انقلاب از پادگان فرار کرد. انقلاب که پیروز شد فعالیتهایش توی مسجد امیرالمومنین(ع) بیشتر شد. سعی میکرد تا در سهمیهبندی ارزاق مردم بیشترین دقت را داشته باشد تا مردم سختی نکشند. یک بار 30، 40 «دبه» نفت را با برادرش برد پمپ بنزین چهارراه پارک وی تا برای مردم محروم منطقه نفت بگیرد.
سال 59 ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی در جبههها شرکت کرد و چندین بار مجروح شد. سال 61 در کنکور سراسری و در رشته پرستاری قبول شد. دانشگاه هم که میرفت دست از کارهای فرهنگی نکشید. انجمن اسلامی دانشکده را فعالتر کرده بود؛ چند بار هم به عنوان امدادگر از طرف دانشگاه به جبهه اعزام شد. توی دانشگاه هم مثل کارهای دیگر همیشه سرگروه میشد ولی هیچ وقت دنبال پول نبود.
جبهه هم که بود درسهای دانشگاه را میخواند. یک بار زمان اعزام به جبهه وقتی کتابهایش را در ساکش میگذاشت مادرش پرسید «آخه این کتابا رو اونجا چه جوری میخوای بخونی؟». میخندید و میگفت «مامان من اونجا بیکارم، درسامو میخونم.» خانواده نگران همسرش بودند و مرتضی میگفت «همسرم را تا حالا خدا نگه داشته. تا حالا خدا بوده بعد از این هم مال خداست». به خانوادهاش سفارش میکرد که لباس مشکی نپوشند. یک بار که یکی از دوستانش شهید شده بود به مادرش گفت «اگر من شهید شدم دوست ندارم گریه کنی و مشکی بپوشی.»
بار آخر که میخواست به جبهه برود روز 27 اسفند سال 62 بود. میگفت روز نهم عید برمیگردد. کارش توی بیمارستان صحرایی جزیره مجنون بود. روز نهم فروردین موقع ناهار بود و دوستانش میخواستند ناهار بخورند که به مرتضی هم پیشنهاد میدهند تا بیاید ولی مرتضی میگوید اول نماز بخوانم بعد میآیم و میرود تا با آب تانکر وضو بگیرد که ترکش راکتی به شکمش میخورد و پیکرش کنار تانکر میافتد همان گونه شد که خودش گفته بود؛ روز نهم بر میگردم.
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن نهراس
مردار بود هر آن که او را نکشند
دانشجوی شهید مرتضی بیگمحمدی به تاریخ 9 فروردین 1363 در جزیره مجنون به شهادت رسید تا آخرین نمازش را بهجای آورده باشد.
[ پنج شنبه 91/6/23 ] [ 11:8 صبح ] [ دوستدار علمدار ]