از کجا باید آغاز کرد؟از چه باید گفت؟نمیدانم.واقعا" چقدر سخت است! می خواهیم از کسی بگوییم که در روی زمین بود ولی آسمانی زندگی کرد،کسی که بین ما بود ولی از اهالی این زندان خاکی نشد!
به راستی کسی باید از او سخن بگوید که سنخیت یا تشابهی با او داشته باشد.یا لااقل کمی در مسیر او قدم زده باشد.اما ما کجا و سید کجا؟
به راستی سید مجتبی علمدار که بود؟چه کرد؟چگونه زندگی کرد که این گونه منشأ تاثیر شد.چگونه است که در همهء ایران اسلامی ما او را می شناسند.چرا هرجا می رویم و در جمع دلسوختگان هر دیار که قرار می گیریم یادی از او به میان می آید؟
یا زمانی که به سراغ فضای مجازی می رویم،صد ها سایت مذهبی،مطالب خود را با خاطرات سید آراسته اند؟
مگر او سردار یا فرمانده بود؟مگر مسئولیتی داشت؟یا اینکه فتح مهمی انجام داده بود؟
خیر، بالاترین سمت ظاهری سید مجتبی،فرماندهی گروهان در آخرین سال دفاع مقدس بود.
او حتی در سال های پس از دفاع مقدس مسئولیت خاصی نداشت.سید با درجهء سروانی به امور ورزشی کارکنان سپاه می پرداخت!
اما درجاتی که خداوند برای بندگان برگزیده اش قرار میدهد با رتبه های دنیایی ما بسیار متفاوت است!؟
***
اما به راستی او چه کرد؟چگونه قلوب را تسخیر کرد؟چگونه بر دلهای جوانان فرماندهی می کرد؟
او چه کرد که آن روزها صدها جوان عاشق و شیفته و همراهش بودند و این روزها پروانه وار بر گردِ مزارش.
سید عزیز ما چه کرد که بیشترین زائران مزارش ، از شهر های دیگر راهی ساری می شوند؟مگر او بین ما نبود؟مگر مثل ما در همین کوچه و خیابان ها زندگی نمی کرد؟مگر هشت سال پس از جنگ را تجربه نکرد،روزگاری که معنویت،مثل دوران جنگ همه گیر نبود.
روزگاری که برخی از رزمندگان به خلوت تنهایی خود رفتند و یا همرنگ جماعت شدند!
اما سوال این است که سید در این دوران چگونه زندگی کرد؟! چه کرد که از میان ما خداوند او را انتخاب کرد.چگونه است که این جوان ِ به خدا رسیده،هنوز مشعل دار هدایت انسان هاست!
کم نیستند انسان هایی که راه هدایت را از کنار مزار سید مجتبی یافتند. آن ها با عنایت مادر بزرگوار سید،حضرت زهرا(س)،مسیر صحیح را یافتند و اکنون الگویی برای دیگران شده اند.
به راستی سرّ این مطلب در کجاست؟سید چگونه چنین قابلیتی یافت.چه کرد که برای صدها نفر دلیل راه شد!
پاسخ این سوالات را باید در زندگی سید یافت.باید در اعمال و رفتار او جستجو کرد.
سید مجتبی،علمدار مبارزه با نفس بود.او جهاد اکبر را در سالهای جهاد اصغر آغاز کرد.و تفاوت او با دیگران در همین نکته است!
پایان دوران جنگ،پایان جهاد او نبود.جهاد نفس سید تا لحظهء شهادتش ادامه یافت.
و کتاب قانون او(اعتراف نامه شهید علمدار که چراغ هدایت است)شاهدی است بر این ادعا!او مثل ما در دنیا زندگی کرد اما اهل دنیا نشد!
گذرگاه دنیا او را فریب نداد.فهمیده بود که همه ما مسافرانی بیش نیستیم و باید روزی از این دیار سفر کنیم.
فهمیده بود اینجا جای دلبستن نیست و در این راه با توکل به خدا و توسل به ائمه معصومین علیهم السلام راه را می توان پیدا کرده و به سوی نور حرکت کرد.
آری،خودسازی او در کلامش تأثیر گذاشته بود.مردم شیفته مرام و رفتارش شده بودند.
سید مجتبی برای خدا کار می کرد و زحمت می کشید.در این راه بارها اذیت و آزار شد اما خسته نه!
او خالصانه برای خدا کار کرد.تا رمق در بدن داشت برای هدایت انسان ها تلاش وآن ها را هدایت کرد.
آری،او هر چه کرد برای رضای خدا کرد و این است سرّ ماندگاری مردان خدا.
***
با سلام خدمت تمام دوستان و بزرگواران
متن فوق بر گرفته از کتاب زندگی نامه و خاطرات ذاکر شهید سید مجتبی علمدار است.
دوستان از من میپرسند چرا شهید علمدار؟ چرا از بین این همه شهید تو شدی دوستدار شهید علمدار؟
از آنجاییکه زبان و قلمم قاصر است از پاسخ دادن به این سوال ترجیح دادم که متن فوق را برای پاسخ به دوستان انتخاب کنم.
و به پاسخی کوتاه بسنده میکنم.
در زمانی که معنویتهای جنگ در جامعه کمرنگ شده بود شهید علمدار طوری زندگی کرد که شد سرباز واقعی امام زمان(عج).
هشت سال بعد از جنگ با ما در همین مملکت زندگی کرد و خودسازی کرد و خیلی از انسانها را با خدا آشنا کرد.
روزگاری که من و امثال من در فکر لذتهای دنیایی بودیم و غرق گناه،او یار امام زمان بود.
ودلیل اینکه من شدم دوستدار علمدار این است که من او را نمیشناختم و این من نبودم که به سراغش رفتم بلکه او خودش به سراغم آمد کم کم عشقش را در دلم قرار داد تا جایی که مرا شیفته و عاشق و شیدایش کرد.
[ شنبه 91/6/25 ] [ 7:56 عصر ] [ دوستدار علمدار ]