سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

همیشه فراموش می‌کردم که نذرش را ادا کنم، یا می‌گفتم خودت وقتی از منطقه برگشتی به حرم برو و پول را داخل ضریح بینداز. اما نمی‌دانم چه شد که آن روز اسکناس‌ها را از دستش گرفتم و به او قول دادم که این کار را انجام دهم.

اسکناس‌ها را میان مشت گرفته بودم و دست به سوی ضریح مبارک بالا بردم. زیر لب دعا کردم خداوند حاجت محمدم را بدهد و آن وقت پول را درون ضریح انداختم.

ناگهان فکری دلم را لرزاند! آخر محمد همیشه می‌گفت: «برایم دعا کن که شهید شوم.» و من هم همیشه دلم نمی‌آمد چنین دعایی را بر زبان بیاورم. پول را که داخل ضریح انداختم، با خود گفتم: «نکند حاجتش شهادت بوده و می‌خواسته تا من دعا کنم که به خواسته‌اش برسد؟».

یک هفته بعد، وقتی که خبر شهادتش را آوردند، یقین پیدا کردم هدف زیرکانه محمد از اینکه من پول را داخل ضریح بیندازم و دعا کنم که حاجتش برآورده شود، همان شهادت بوده!

راوی: سکینه عبداللهی، مادر شهید محمد مجاوری

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: امامان از نسل حسین هستند، هر که آنان را اطاعت کند پس به تحقیق اطاعت خدا را نموده است و هر کس از آنان نافرمانی نماید، نافرمانی خدا را نموده است. آنان دستگیره محکم و وسیله تقّرب به خداوند عزّوجلّ می‌باشند. «سفینة‌البحار، ج10، ص 295»

شما را به امام رضا (ع) سپردم

یک شب که فردایش قرار بود به جبهه بازگردد، همه بچه ها را همراه من به حرم امامرضا(ع) برد. در راه بازگشت رو به بچه ها گفت: «از امامرضا(ع) خواستم وقتی که جبهه می‌رم، به بچه‌های من هم سری بزنند.»

گونه پسر کوچکمان را بوسید و ادامه داد: «به امام رضا(ع) گفتم که بیاید و از شما خبر بگیرد.» دستی بر سر پسر بزرگمان کشید و دوباره گفت: «اگه یه وقت کاری داشتین، برین حرم و کارتون رو به امام رضا(ع) بگین...» این حرف را که زد، دلم تهی شد. آن وقت رو به من ادامه داد: «همه شما رو به امام رضا(ع) سپردم»

از کلامش دانستم که دیگر بازگشتی برای عبدالحسین نیست!

معصومه سبک‌خیز، همسر سردار شهید برونسی

قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): إنَّ بَیْنَ جَبَلَی طُوس قَبْضَهٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّهِ، مَنْ دخل‌ها کانَ آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنَ النّار.

«همانا بین دو سمت شهر طوس قطعه‌ای می‌باشد که از بهشت گرفته شده است، هر که داخل آن شود و با معرفت زیارت کند، روز قیامت از آتش در امان خواهد بود.»«عیون اخبارالرّضا - علیه السلام - ج 2، ص 256، ح 6»

وصیت

وصیت کرده بود که بعد از شهادت، جنازهاش را برای طواف به حرم امام رضا(ع) ببریم و حدود نیم ساعت تابوتش را کنار ضریح مطهر بگذاریم.

در هنگام طواف، وقتی خواستیم به وصیت محمدعلی عمل کنیم، با مخالفت خدام مواجه شدیم که گفتند: «از نظر ما شهدا فرقی نمی‌کنند و به یک میزان طواف داده می‌شوند، حرم شلوغ است و پیکر شهیدتان باید همراه دیگر شهدا خارج شود.»

اما تا خواستند تابوت شهید را حرکت بدهند، با کمال تعجب دیدیم که مقداری خون تازه از زیر تابوت جاری شد! به دنبال تهیه پلاستیک رفتند تا از ریختن خون بر روی فرش ها جلوگیری کنند. تا پلاستیک تهیه شد، نیم ساعتی طول کشید و در این مدت جمعیت دور تابوت عزاداری می‌کردند و سینه می‌زدند. وقتی خواستند دور تابوت پلاستیک بپیچند، همه‌مان در کمال ناباوری متوجه شدیم که اثری از جای تراوش خون نیست! اشک در چشمان حضار حلقه بست و این‌گونه به وصیت شهید عمل شد.

راوی: خواهر شهید محمدعلی نیکنامی باج‌گیران  

     



[ یکشنبه 91/7/9 ] [ 2:20 عصر ] [ دوستدار علمدار ]

نظر