
پس از روزهای جنگ، ایامی که تقریباً همه رزمندهها به شهرهایشان بازگشتند، عدهای همچنان در بیایانهای تفتیده جنوب ماندند. کارهای ناتمامی مانده بود که آنها را به خود میکشید. یافتن پیکرهای شهدایی که اکنون خانوادههایشان بیش از روزهای دفاع، منتظر بازگشتشان نشستهاند. چرا که دیگر رزمندگان، یا خودشان آمدهاند یا پیکرهایشان، اما این لالهها نه خودشان بازگشتند و نه ...؛ اینان اکنون در پی تقدیم هدیهای برای مادران این مردان بودند. آن هم در روزها و شبهایی پیدرپی. مطلبی که در ادامه میخوانید، خاطره کوتاهی است از روزهای شیرین علمداران تفحص با یاد امام رضا (علیهالسلام) که «محمد احمدیان» آن را روایت کرده است. *** از صبح تا ظهر، هفت شهید کشف شد. رمز حرکت آن روزمان امام رضا(ع) بود، امام هشتم. گفتیم حتماً یک شهید دیگر کشف میشود، اما خبری نشد. خبر رسید امام جماعت مسجد امام جعفرالصادق(ع) در شهر العماره عراق، نزدیک به 150 پیکر را آورده تحویل ما بدهد. موجی از شادی در بین بچهها حاکم شد. سر قرار رفتیم. اجساد داخل یک کانتینر بود. یکی یکی آنها را از ماشین پیاده کردیم، اما همه اجساد عراقی بود که خودمان کشف کرده و تحویلشان داده بودیم و آنها هم اجساد را مخفی کرده و به خانوادهها نداده بودند. از بین آن همه جسد عراقی، پیکر یک شهید کشف شد... با هفت شهید کشف شده در صبح، شد هشت شهید. جالب بود، اما از آن جالبتر، نوشته پشت لباس آن شهید بود «یا معینالضعفا»
[ سه شنبه 91/7/11 ] [ 1:52 عصر ] [ دوستدار علمدار ]