سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

در روز 31 شهریور 59 که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز می شود حسین به هر زحمتی که بود خودش را به خرمشهر رساند و در اندک زمانی خودش را به فرماندهان ثابت می کند. بسیاری از فرماندهان و رزمندگان که حضور او را به یاد دارند بارها نقل کرده اند که او در همان زمان محدود با دل و جان خویش به رزمندگان کمک می کرد و رشادت ها نشان می داد.

یکی دو ماه بعد حسین و دوست همسنگرش زخمی شدند و آنها را به بیمارستان ماهشهر منتقل کردند. اما حسین و دوستش چندان صبور نبودند و به محض اینکه احساس کردند حالشان بهتر شده دوباره به جبهه برگشتند اما این بار فرمانده اجازه حضور آنها در خط مقدم را نداد. اما چند روز بعد از آن اتفاق جالبی افتاد. حسین با کلی سلاح  و لباس نزد فرمانده اش رفت و فرمانده متوجه شد که او اینها را با دست خالی از عراقی ها غنیمت گرفته است و به همین دلیل دوباره اجازه داد تا به خط مقدم بازگردند.

در مورد نحوه شهادت حسین فهمیده هم بارها و بارها روایت های متعدد نقل شده است. اما متاسفانه در این روایت ها دقت و توصیف های جزئی دیده نمی شود و به همین دلیل همان دانش آموزانی که در درس هایشان با حسین فهمیده آشنا می شوند خیلی متوجه موضوع نمی شوند. آنها نمی دانند چرا حسین می بایست خودش را به زیر تانک بیندازد تا آن را منهدم کند. اما ماجرا از این قرار بوده که حسین و دوستش در روز هشتم آبان 59 زمانی که در سنگر بودند به محاصره عراقی ها در می آیند. شمس زخمی می شود و حسین با زحمت بسیار او را به پشت خط می رساند. حسین وقتی دوباره به سنگر برگشت 5 تانک را می بیند که به سمت رزمندگان هجوم آورده و قصد دارد همه آنها را قتل عام کند. اما این نوجوان با سن کمش در آن لحظه و با چند عدد نارنجک چه می توانست بکند؟

او می اندیشد و به این نتیجه می رسد که تنها راه این است که آنها را به هراس بیندازد؛ هراسی که آنها را وادار به فرار کند. والا تانک های غول پیکر به راحتی وارد شهر می شدند. تصور حضور آنها در شهری بی دفاع برای حسین غیرممکن بود. به همین دلیل تنها راه را در این می بیند که نارنجک ها را به کمر ببندد و خودش را به تانک جلویی برساند. همین کار را هم می کند. با نارنجک ها خودش را به زیر تانک می اندازد و انفجار بزرگی رخ می دهد. او با این کار با یک تیر به چند هدف زده بود. او با این کارچند نارنجک را همزمان منفجر کرده بود که در حالت عادی امکان نداشت همه با هم منفجر شوند. با این کار توانست تانک اولی را منهدم و جلوی عبور بقیه آنها را هم بگیرد. دشمن هم که تصور نمی کرد رزمندگان، تجهیزاتی داشته باشند که بتوانند جلوی تانک ها مقاومت کنند با انفجار بزرگ اولین تانک، به تصور اینکه حمله گسترده ای آغار شده است به سرعت از تانک ها پیاده شدند و پا به فرار گذاشتند. در نتیجه حلقه محاصره شکسته شد و بعد از مدتی نیروهای کمکی از راه رسیدند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک‏سازی کردند.



[ دوشنبه 91/8/8 ] [ 10:50 صبح ] [ دوستدار علمدار ]

نظر