شب عملیات اومد توی خاکریز شروع کرد به جنگیدن.
مثل یه بسیجی ساده.
قرار بود گردان سیدالشهداء(ع) بیاد کمکمون امام خبری نشد.
فقط بی سیم چی شون اومد و گفت: ((گردان نتونست بیاد.))
علی تجلایی رفت برای بررسی موقعیت خاکریز بعدی.
حدودا"پانزده متر با ما فاصله داشت.
رسید سر خاکریز.
تا یه لحظه برای دیدن منطقه بلند شد تیر خورد توی قلبش.
آروم افتاد توی خاکریز.
لحظه های آخر با دست اشاره ای می کرد که معناش رو نفهمیدیم.
شاید آب می خواست،اما کسی آب همراهش نبود.
آخه خودش سفارش کرده بود:
((قمقمه هایتان را پر نکنید،ما به دیدار کسی می رویم که تشنه لب ،شهید شده است.))
[ یکشنبه 91/11/1 ] [ 7:5 عصر ] [ دوستدار علمدار ]