سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

به روایت جمعی از دوستان شهید علمدار

عملیات کربلای 8 به پایان رسید . در پایان عملیات سید و چند نفر از دوستانش بر اثر انفجار خمپاره به شدت مجروح شدند. ترکش به بازوی سید خورده بود.

بعد از بهبودی نسبی ، به همراه دیگر نیروهای گردان مسلم راهی غرب کشور شدند.

نیروهای لشکر 25 در منطقه بانه مستقر شدند. عملیات کربلای 10 آغاز شد. گردان های لشکر ، که مدتی قبل در کربلای 8 حماسه آفریده بودند، حالا بر فراز ارتفاعات منطقه خط شکن عملیات بودند.

سید از این عملیات و حوادث آن چیزی تعریف نکرد . اما حماسه آن ها در تصرف ارتفاعات و پاسگاه های دشمن زبانزد نیرو های لشکر بود.

با پایان عملیات کربلای 10 نیروهای لشکر دوباره عازم جنوب شدند. هنوز مدتی نگذشته بود که سید مجتبی در تیرماه 1366 به توصیه دوستان و فرماندهانش به عضویت رسمی سپاه در آمد.

سید در دفتر خاطرات خود از این روز به عنوان حساس ترین روز تاریخ زندگی خود یاد می کند.

در مرداد ماه همان سال ، سید به عنوان فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم انتخاب شد؛ گروهانی که یادگار بسیاری از شهدای مظلوم بود.

علاقه بچه ها به سید باعث شد بیشتر نیروها تقاضای حضور در این گروهان را داشته باشند.

گروهان سلمان در یکی از مناطق اطراف خرمشهر و در حاشیه رود خانه بهمنشیر مستقر بود.

یک روز سید فرغونی به دست گرفت ! بعد به بچه های گروهان گفت :« هر کس لباس کثیف برای شستشو داره داخل فرغون بریزه ! »

کلی لباس جمع شد . البته بچه ها سید را تنها نگذاشتند. همراه سید برای شستن لباس ها به راه افتادیم . مسافت نسبتاً زیادی را رفتیم . وقتی به کنار تانکر آب رسیدیم، سید هر کدام از بچه ها را مسئول انجام کاری کرد؛

یکی آتش درست کرد، یکی آب تانکر را در ظرف حلبی می ریخت تا آب را گرم کند . یکی هم آب گرم را به شخص شوینده  ،که خود سید بود ، می رساند.

هر کاری کردیم قبول نکرد. خودش شروع به شستن لباس ها کرد . چند نفر هم کمک او لباس ها را آب می کشیدند. در نهایت یکی از بچه ها که هیکل ورزشکاری داشت لباس ها را می چلاند و در لگن قرار می داد تا آن ها را پهن کنند

سید آن زمان فرمانده گروهان سلمان بود. آن روز بیش از هشتاد قطعه لباس را شست . این کار زمان زیادی هم طول کشید . این نحوه برخورد و این افتادگی او بود که سید را محبوب قلب ها کرده بود .

منبع:کتاب علمدار

 



[ چهارشنبه 92/8/15 ] [ 1:12 عصر ] [ دوستدار علمدار ]

نظر