سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

راوی:یوسف غلامی

همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت عجیبی به سید مجتبی پیدا کرد . همیشه شب های جمعه به کنار مزار او می رفتیم و برای او زیارت عاشورا می خواندیم .

همسرم آن زمان آن قدر قرص اعصاب می خورد که خسته شده بودیم . از سید خواستم که ما را یاری کند .

بعد از مدتی که به زیارت سید می رفتیم حال او رفته رفته خوب شد ! دیگر به سراغ قرص اعصاب نرفت !

پانزده سال است که خانم بنده قرص نخورده ! دیگر هیچ مشکل اعصاب و روان ندارد.

روزی سر مزار سید نشسته بودیم . خانم من گفت :« من هر چه از خدا بخواهم با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید بر آورده می شود  .»

آن روز گفت :« آقا سید ، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما می خوانم . از خدا می خواهم زیارت عمه سادات ، حضرت زینب (علیها السلام )  ،را نصیب ما کند. »

روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت :« با یک کاروان راهی سوریه هستیم . دو نفر جا دارد . اگر گذرنامه داری ، سریع اقدام کن . باور کردنی نبود .

شب جمعه بعد در حرم حضرت زینب (علیها السلام ) نائب الزیاره سید بودیم !»

در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم . اینکه هر کسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود .

هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم . گفت :« به فلانی ( از همکاران محل کار) ، این مطلب را بگو ...»

روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت :« تو درباره سید مجتبی چی می گفتی ؟! من رفتم سر قبر سید . زیارت عاشورا هم خواندم . اما مشکل من حل نشد .»

گفتم :« اتفاقاً سید برات پیغام داده . گفته تو دو تا مشکل داری !»

از جمع خارج شدیم . ادامه دادم :« سید پیغام داد و گفت : مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهرا (علیها السلام ) حل می شود .

اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی . در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست ! » رنگ از رخسار دوستم پریده بود . گفت : « درسته. »

***

توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم . نوروز 1388 بود . یکی از روحانیان کاروان جلو آمد و گفت :« من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم . برو به این سید که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه . بگو آبروی خانواده شهید در خطره . »

من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطلب را گفتم .

نوروز سال 1389 همان روحانی بامن تماس گرفت . می خواست آدرس قبر سید را بپرسد .

گفت :«با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم برویم سر مزار سید ! »

سید به یکی از دوستانش گفته بود :« هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا بخوانید . سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا ( علیها السلام ) را ببرید . »

منبع:کتاب علمدار



[ چهارشنبه 92/9/6 ] [ 7:35 صبح ] [ دوستدار علمدار ]

نظر