دوستدار علمدار

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دوستدار علمدار خوش آمد میگویم ... شهید علمدار : بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند..

رشادتی که تنبیه به دنبال داشت

قبل از پیروزی انقلاب در زنجان یک مانوری برگزار شد که تعدادی از ژنرالهای آمریکایی هم حضور داشتند . بخشی از مانور مربوط به عملیات آزمایشی جنگنده های نیروی هوایی بود .

در بخش هوایی برنامه ریزی مانور به این صورت بود که هواپیماها از پایگاه تبریز بر میخاستند و در زنجان هدفهای فرضی را بمباران می کردند . جناب ناصحی پور و شهید اردستانی از جمله خلبانانی بودند که در این مانور شرکت داشتند من و شهید دلحامد نیز به صورت F.I.C بودیم . یعنی ماموریت داشتیم تا به درخواست نیروهای پیاده با خلبانان شرکت کننده تماس برقرار کنیم و گرای مورد نظر را بدهیم . ضمن اینکه بررسی کنیم که آیا درست هدفگیری می کنند یا نه

چون خلبانان نیروی هوایی در آن زمان آموزش دیده آمریکا بودند ژنرالهای آمریکایی با دقت نظر بیشتری نحوه پرواز و عملکرد خلبانان ما را زیر نظر داشتند . در این هنگام جناب ناصحی پور با شیرجه ای دیدنی هواپیما را به زمین نزدیک کرد و از روی سر آمریکاییها عبور کرد . به دنبال وی شهید اردستانی که علی رغم سابقه کم در فن خلبانی از مهارت بی نظیری برخوردار و بسیار نترس بود با فاصله کمی از سطح زمین و بالای سر ژنرالهای آمریکایی ظاهر شد . به طوری که آنها خود را جمع و جور کردند و به تعبیری شوکه شدند . یکی از آنها بی درنگ دستگاه ارتباطی را از شهید دلحامد گرفت و به زبان انگلیسی با هواپیمای شماره 2 (شهید اردستانی ) ارتباط برقرار کرد و مرتب می گفت :

Very good (خیلی خوب بود )

اما این تعریف و تمجید ظاهری بود و آنها که تحمل دیدن هیچ نبوغ و استعدادی را در ایرانی ها نداشتند و با دید استعماری به مملکت ما می نگریستند از این حرکت شهید اردستانی که جسارت و رشادت فوق العادهای به خرج داده بود به خشم آمدند .به طوری که پس از اتمام مانور آن شهید بزرگوار را یک ماه ار پرواز بازداشتند .



سرهنگ خلبان علی عالی زاده

تو قهرمان هستی نه من

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در سالهای 54 و 55 شهید اردستانی که درجه ستواندومی داشت و از خلبانان تازه فارغ التحصیل شده به حساب می آمد برای انجام یک سری مسابقات تیراندازی با هواپیما انتخاب و به کشور پاکستان اعزام شد .

در بین خلبانان پاکستانی سرگرد خلبانی بود که در جنگ بین هندوستان و پاکستان چند هواپیمای هندی را سرنگون کرده بود و قهرمان آن برهه از نیروی هوایی این کشور به حساب می آمد . همین امر باعث شده بود که بین خلبانان مشهور شود . لذا با غرور خاصی راه می رفت و آستین هایش را بالا می زد و هنگام عبور از کنار دیگران به عالم و آدم فخر می فروخت .

روز مسابقه فرا می رسد و هواپیماهایی که قرار بود در مسابقه شرکت کنند به آسمان بر می خیزند .شهید اردستانی که علی رغم جوانی از مهارت خوبی در فن خلبانی برخوردار بوده تصمیم می گیرد که در آسمان با این سرگرد پاکستانی به یک نبرد هوایی آزمایشی بپردازد با انجام مانورهای ماهرانه ای از سرگرد پاکستانی شات می گیرد . یعنی طوری وضعیت هواپیمایش را قرار می دهد که پشت سر خلبان پاکستانی قرار می گیرد . در فن خلبانی و نبرد هوایی این عمل یعنی زدن هواپیمای حریف .

پروازها تمام می شود و هواپیماها یکی پس از دیگریبه زمین می نشینند . در کمال ناباوری سرگرد پاکستانی آستینهایش را پایین می اندازد و به طرف شهید اردستانی می آید .به زبان انگلیسی به او می گوید:

تو قهرمان هستی نه من



سرهنگ خلبان والی اویسی   



[ دوشنبه 90/11/24 ] [ 11:52 صبح ] [ دوستدار علمدار ]

نظر