اللهم فک کل اسیر
خدایا تو این ماه عزیز
به حق عزیزان این ماه
به حق خدیجه کبری(س)
به حق امام حسن مجتبی(ع)
به حق امام علی(ع)
عزیز مانده در غربت ما را
احمد عزیز ما را
حاج احمد متوسلیان را به ما برگردان
الهی آمین
پی نوشت:
امشب وقتی قرآن به سر گرفتیم
وقتی که خدا را به حق موسی ابن جعفر (علیه السلام) قسم میدهیم و فریاد "الهی بموسی ابن جعفر" سر می دهیم
حاج احمد متوسلیان را فراموش نکنیم
یا علی
[ دوشنبه 92/5/7 ] [ 10:18 صبح ] [ دوستدار علمدار ]
«حاج احمد متوسلیان» فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص) که سی سال از اسارتش در بند اسرائیل میگذرد، متولد 15 فروردین 1332 در محله امامزاده سیداسماعیل تهران است. او دانشجوی مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت تهران بود که ضمن اشتغال به تحصیل با تشکل مکتبی سیاسی پیرو خط امام این دانشگاه رابطه تنگاتنگی داشت. حاج احمد به بهانه مأموریت شغلی، راهی شهرستان خرمآباد میشود و در حالی که تظاهرات علیه رژیم طاغوت را هدایت میکرد، در سیزدهم شهریور ماه 57 تحت تعقیب قرار میگیرد. خاطرهای که در ادامه میآید به ماجرای دستگیری حاج احمد توسط ساواک میپردازد. *** دو روز پس از تظاهرات عظیم خرمآباد، در ساعت 14 روز چهارشنبه پانزدهم شهریور سال 57، احمد حین تکثیر دو برگ اعلامیه ضدرژیم، توسط مأمورین اکیپ گشتی دایره اطلاعات شهربانی لرستان دستگیر و بلافاصله مورد بازجویی قرار گرفت. در جریان بازجویی، علاوه بر بازجویان دایره اطلاعات، سرهنگ معدوم «فضائل احمدی» رئیس شهربانی استان لرستان نیز حضور داشت و به شهادت یکی از همرزمان احمد، شخصاً آستینها را بالا زده و احمد را مورد ضرب و شتم و هتاکیهای سفیهانه قرار داد. در این ماجرا، علاوه بر احمد، دو تن از همرزمانش نیز دستگیر شدند. معصومه حسینزاده مادر چشم انتظار حاج احمد میگوید: «توی یک شرکت خصوصی کار میکرد و رفته بود خرمآباد. آنجا درگیر کار پخش اعلامیه بود که او را با دو نفر دیگر از دوستانش میگیرند. آن دو نفر زن و بچه داشتند و به همین خاطر، به محض دستگیری، احمد تمام مسئولیت چاپ و تکثیر اعلامیهها را یک تنه به گردن گرفت تا پرونده آنها را سبکتر کند». آغاز دوران اسارت احمد در زندان مخوف فلکالافلاک خرمآباد، در حقیقت به مثابه ورود او به میدان آزمون دشوار وفاداری به آرمان الهی انقلاب و حفظ اسرار نهضت به شمار میرفت. او قریب به 2 ماه مشقتبار از این دوران تلخ و مردآزمای را به صورت ممنوعالملاقات، در سلولی انفرادی محبوس بود. بازجویان ساواک برای درهم شکستن روح مقاوم او، از پیشرفتهترین شیوههای شکنجه جسمی و روحی استفاده میکردند. احمد متوسلیان پس از تحمل شدیدترین شکنجهها سرانجام در هفتم آذر سال 1357 همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) از زندان فلکافلاک خرمآباد رهایی یافت.
[ دوشنبه 91/6/6 ] [ 11:2 صبح ] [ دوستدار علمدار ]
«حاج احمد متوسلیان» فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص) رفته بود دمشق، حال خوشی داشت به خصوص وقتی مقام مقدس رأس الحسین (علیهالسلام) زیارت کرد. «علی نیکوگفتار صفا» با بیان خاطرهای از آن سفر و آن زیارت اینگونه میگوید: «خب، ما نیروهای قدیمی حاجاحمد بودیم؛ یعنی از وقتی که حاجی مریوان بود، ما هم افتخار داشتیم کنارش باشیم. روحیهای که ما از ایشان دیده بودیم، روحیهای نظامی و به قول معروف، مقرراتی بود. هرچند در کنار این روحیه نظامیگری، از نظر معنوی هم حال خوشی داشت، اما حال آن روز حاجاحمد، یک حال دیگری بود. ایشان در کنار مقام رأسالحسین(علیهالسلام)، مثال این تعزیهخوانها، همینطور از مقام آن مکان میگفت و اشک میریخت؛ طوری که با صدای بلند گریه میکرد و میگفت "برادرها، اینجا رأسالحسین (علیهالسلام) را به نیزه زدند و عمه سادات را به اسیری آوردند؛ اینجا شامیان به اهل بیت امام حسین(علیهالسلام) آن چنان ظلمی روا داشتند که روی تاریخ را سیاه کردند. ما میخواهیم اسرائیلی را اسیر بگیریم، غل و زنجیر به پایشان ببندیم و در بازار دمشق راه ببریم تا تمام دنیا بداند که ما در مقابل اینها میایستیم". حاجی آن روز همینطور میگفت و دور آنجا پابرهنه میچرخید، اشک میریخت و زار میزد. پس از پایان زیارت، نیروها به پادگان زبدانی بازگشتند تا به سخنرانی احمد متوسلیان گوش دهند. متوسلیان در این سخنرانی مهیج و شورآفرین، ضمن برشمردن تحولات سیاسی ـ نظامی منطقه و نقش دولتهای غربی در حمایت از صدام و رژیم اشغالگر قدس خطاب به نیروها گفت "وقتی که در شب بیست و یک خرداد ماه، ما وارد فرودگاه بینالمللی دمشق شدیم، افرادی که برای استقبال آمده بودند، فکر میکردند که ما برای بازدیدی تشریفاتی و حضور در ضیافتی دوساعته به سوریه آمدهایم! برادرها، تمامی مردم لبنان، شما را مرجع و ملجأ خود میدانند و معتقدند که فقط شما میتوانید آنها را نجات دهید. الان در لبنان مردم مدام میپرسند: کی میآیید؟ کی عمل میکنید؟! هر لبنانی را که میبینیم، اولین حرفش این است که آیا شما پاسداران انقلاب اسلامی ایران هستید؟ وقتی پاسخ مثبت میدهیم، بلافاصله میپرسند: پس کی به اینجا میآیید؟! عزیزان، انشاءالله با به کار بردن تمام تاکتیکهایی که تاکنون آموختهایم و به کار بردن تمامی امکاناتی که دراختیار داریم، با ایمان به الله و اعتقاد به خدا، تن به این آتشبسها نخواهیم داد. با افراد و کشورها تا آن زمانی که علیه کفر، یعنی اسرائیل بجنگند، ما نیز همراه و همکار خواهیم بود و اکنون برادران سوریمان در این جهت هستند و ما هم در کنارشان هستیم و با این برادران همکاری میکنیم و میجنگیم و اعتقاد داریم که انقلاب اسلامی را باید به جهان صادر کنیم. انشاءالله خداوند به همه شما برادرها توفیق بدهد و به همه ما نیز این توفیق را بدهد که بتوانیم قوانین انفرادی و اجتماعی اسلام را، هم در درون خودمان و هم در اجتماعمان پیاده کنیم... این حرکت جدید ما نیز در منطقه، نه صرفاً به عنوان یک حضور سمبلیک و صوری است، بلکه حضور ما در این منطقه، عمل نیز در پی دارد. با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد و عملیاتمان را علیه آنها شروع خواهیم کرد. هر کس با ماست، بسمالله! هر کس با ما نیست، خداحافظ! ما با ایمانمان میجنگیم؛ جندالله با ایمانش میجنگد. بگذار بوقهای تبلیغاتی رسانههای صهیونیستی و سران اسرائیل به ما بگویند شما برای خودکشی آمدهاید! ما ثابت میکنیم که خون ما، باعث خواهد شد که سرزمینهای مقدس اسلامی از دست امپریالیزم امریکا و این رژیم غاصب و فاسد صهیونیستی آزاد بشود. ما به یاری خدا، هر شهری را که توسط اسرائیلیها محاصره شده، با در محاصره انداختن نیروهای دشمن آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط میکشانیم! روزی را نزدیک خواهیم نمود که اسرائیل چنان بترسد و در فکر این باشد که مبادا از لوله سلاحمان، به جای گلوله، پاسدار بیرون بیاید. باشد که ما شبانگاهان بر سرشان بریزیم؛ همچون عقابان تیزپروازی که شب و روز برایشان معنا ندارد و باشد آنجایی به هم برسیم که با گرفتن هزاران اسیر از صهیونیستها، به جهانیان ثابت کنیم که ما با اتکا به سلاح ایمانمان میجنگیم؛ نه به اتکای هواپیما، نه با موشکهای سام، نه با تانک، نه با توپ، نه با آتش جنگافزارهای مادیمان؛ انشاءالله". منبع: در هالهای از غبار
[ چهارشنبه 91/5/25 ] [ 8:40 صبح ] [ دوستدار علمدار ]
عراقی ها با تانک هایشان روی جاده اهواز- خرمشهر آمدند. آنها از دو طرف زاویه، از چپ و راست به طرف خط تیپ 27 آمده بودند تا خاکریز را قطع کنند و کار ما را یکسره کنند. این جا بود که دیگر حاج احمد خودش تفنگ کلاشینکف را به دست گرفت، آمد و روی خاکریز جاده اهواز- خرمشهر مستقر شد و شروع به تیراندازی کرد.
همین طور بالای خاکریز ایستاده بود و در حالی که احدی جرات نمی کرد سرش را از خاکریز بالا بیاورد، حاجی پشت سر هم رگبار گلوله را به سمت تانک های دشمن می فرستاد. اصلا انگار نه انگار که حدود 140 دستگاه تانک دارند به طور همزمان خط ما را می کوبند و جلو می آیند؛ خیلی مسلط و محکم ایستاده بود و بی پروا یک روند شلیک می کرد و فقط موقعی درنگ می کرد که می خواست خشاب چهل تایی کلاشینکف را عوض کند.
بچه ها بهت زده، یک لحظه به آتش و حرکت تانکهای دشمن خیره می شدند و لحظه ای بعد به احمد که روی خاکریز ایستاده بود، رگبار در پی رگبار به سمت تانکها شلیک می کرد و فریاد می کشید :"برادرها! امروز صف با شرف از بی شرف مشخص می شود!.. با شرف هایش بیایند بالای خاکریز!"
بچه ها وقتی حاج احمد را در آن وضعیت دیدند، به شدت منقلب شدند و به هیجان آمدند. دیگر نتوانستند خودشان را نگه دارند و همین انقلاب روحی باعث شد یکی – دو هجوم کوبنده به طرف تانکهای عراقی داشته باشند تا به هر ترتیب که شده، نگذارند خاکریز و جاده اهواز – خرمشهر سقوط کند...
[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 3:51 عصر ] [ دوستدار علمدار ]
سلام حاج احمد
نمیدانم شهید شده اید یا زنده اید اگر شهید شده اید که خوشا به سعادتتان
سلام ما را هم به سید الشهدا برسانید
اما اگر زنده اید که انشاالله زنده اید
به ایران بر نگردید
ایران دیگر آن ایرانی که شما میشناختید نیست
اگر برنامه تان بازگشت به ایران است
به ایران بر نگردید
ایرانی که شما از آن رفتید ایرانی کاملا" اسلامی و مذهبی بود
ایرانی که همه مطیع رهبر بودند
ایرانی که همه غیرت داشتند
ایرانی که بی حجاب و بد حجاب نداشت
ایرانی که همه عاشق شهادت بودند
ایرانی که...
ولی در ایران اکنون ما
اگر اصول اسلام را که باید همه ما که مسلمانیم رعایت کنیم اگر کسی رعایت کند به او مذهبی ،حزب اللهی ،بسیجی و...میگویند
در ایران ما
اگر به رهبرمان بگوییم امام خامنه ای مسخره مان میکنند
در ایران ما
کمتر کسی است که واقعا" مطیع اوامر رهبر باشد
در ایران ما
مردان غیرتشان را از دست داده اند
بی حجابی ، بد حجابی ،فساد،اعتیاد و...غوغا میکند
در ایران ما
....
خلاصه حاج احمد این ایران با آن ایرانی که شما میشناختید خیلی متفاوت است
همه دم از شما میزنند ولی کسی طاقت حضور شما را ندارد
با آن جسارت و شجاعتی که از شما سراغ داریم طاقت این ایران را ندارید و به همه اعتراض میکنید و ...
حاج احمد اگر شهید شده اید که هیچ ولی اگر زنده اید
انشاالله هر وقت آزاد شدید از همانجا به لبنان بروید و با سید حسن نصرالله با اسرائیل بجنگید تا شهید شوید
به ایران برنگردید
نه ما طاقت حضور شما را داریم
و نه شما طاقت تحمل ایران ما را
[ دوشنبه 91/4/26 ] [ 2:26 عصر ] [ دوستدار علمدار ]